نقد فیلم «گیجگاه»؛ نوستالژیبازی بی سر و ته
در سال های اخیر سینمای ایران، ساخت کمدی با استفاده از نوستالژی دهه شصت و هفتاد مد شده است. به نظر می رسد سینمای ایران در غیاب سینماگران بزرگ، محدودیت ها، نبود سوژه و سیاست های پشت پرده راهی جز چسبیدن به نوستالژی به خصوص در ژانر کمدی نمی یابد. اگر بتوان آن را کمدی نامید، فیلم «گیجگاه» به سمت این نوستالژی رفته اما سعی کرده از مقوله فیلم های کمدی که سوژه نوستالژی دو دهه اول پس از انقلاب شده اند فاصله بگیرد. کارگردان عناصری را به فیلمش اضافه کرده تا متفاوت جلوه کند و سطح آن را بالا ببرد. مثلاً شخصیت اول یک مربی کاراته/ادبیات است! خنده دار بودن را انتخاب می کند اما اینطور نیست. یعنی نه شخصیت به گونه ای نوشته و پرداخته شده که توانایی طنز را داشته باشد و نه حامد بهداد در اجرای نقش موفق است (این سومین بار است که تلاش او برای ایفای نقش کمدی با شکست مواجه می شود. وقت آن است که آقای بهداد قبول کند بازی در فیلم کمدی مناسب نیست). نقد و بررسی فیلم «گیجگاه» را در این مطلب بخوانید.
«گیجگاه» داستان زندگی مادر جوانی (باران کوثری) را دنبال می کند که طلاق گرفته و شوهرش در زندان به سر می برد. او با خواهرش و خواهرشوهرش در یک ساختمان دو طبقه زندگی می کند و به نظر می رسد تمام زندگی آنها صرف تماشای فیلم های لس آنجلس و مجموعه های موسیقی دهه هفتاد شده است. بروس لی، جمشید آریا، فیلم های هندی، تمام کلیشه های سینمایی آن دوره و هر آنچه ممنوع و غیر مجاز بود قرار است منبع طنز باشد. اما نمی تواند باشد. اولاً این کلیشه ها قبلاً بارها به خصوص در سریال های تلویزیونی و سینما استفاده شده است.
ثانیاً در «گیجگاه» فیلمساز به دلیل استفاده از این کلیشه ها نتوانسته است داستانش را طوری بنویسد یا حداقل اجرا کند که موقعیت کمدی بسازد و خنده مخاطب را به دنبال داشته باشد. درست است که فیلم تبریزی قبل از سریال «نیسان» نمایش خانگی منوچهر هادی یا مثلاً فیلم «فسیل» ساخته شده و به دلیل تاخیر در اکران، اکنون از موضوع آریا و نوارهای جمشید و فیلم های ممنوعه استفاده شده است. اما هیچ کدام از این محصولات موفق به استفاده از آن نشده اند، به عنوان مثال فیلم ضد گلوله مصطفی کیایی نمونه بسیار خوبی در این زیرژانر محسوب می شود.
نقد فیلم گدگاه
مشکل «گیجگاه» این است که داستان ندارد، در واقع فیلمنامه شسته رفته ای ندارد. این یک سری ایده است که به خوبی به هم مرتبط نیستند. نوستالژی سینما و اکشن، فیلم های رزمی و ممنوعه را به کنار، خط اصلی داستان آشنایی شخصیت حامد بهداد و باران کوثری و حسادت و حساسیت پسرش به مردی است که قرار است جای پدر جنایتکارش را بگیرد. به هیچ وجه پایانی وجود ندارد قرار است شبیه «باپولی» حمید نعمت الله باشد. حتی شخصیت و بازی باران کوثری نیز به وضوح از شخصیت لیلا حاتمی، شکوه «بی پولی» الهام گرفته شده است. اما هیچ چیز خوبی از آب در نیامده است.
کاراکتر گمنام است و باران کوستری طنزش را ندارد. در واقع، از آنجایی که هیچ فیلمنامه ای وجود ندارد، هیچ چیز درست نمی شود. بنابراین اگر بخواهید فیلم را توصیف کنید، داستانی برای گفتن وجود ندارد. فیلمساز آنقدر روی کلیشه های دهه هفتاد تمرکز کرده که هیچ ارزشی برای داستان اصلی قائل نشده است. از ماجرای عشق بهداد و کوثری گرفته تا مراسم عقد و فیلمش که پخش می شود تا بیکاری آقای معلم، هیچ کدام کشش و جذابیتی ندارند و موقعیت طنزی که باید ایجاد شود را ایجاد نمی کنند. این یک پچ بی عاطفه است که در هیچ یک از اهداف خود موفق نمی شود (اگر داشته باشد). اینکه بتوانیم آن را در این ژانر قرار دهیم و از این دریچه نگاه کنیم و بفهمیم، پوچ نیست یا نبوده است.
حامد بهداد در «گیجگاه»
فیلم واقعاً باید روی رابطه شوهر جدید و پسر آسیب دیده تمرکز می کرد تا در وهله اول یک موقعیت کمیک ایجاد کند. اما آنقدر درگیر جزئیات بی ربط است و آنقدر می خواهد مسخره کند که فرصت این کار را پیدا نمی کند. البته طعنه او هم درست کار نمی کند. بنابراین هیچ ارتباطی بین این دو شخصیت و هیچ یک از شخصیت ها شکل نمی گیرد. نه این ستاره ها و نه هیچکدام از کمدین هایی که در فیلم حضور دارند، از فرهاد آئیش و نادر سلیمانی گرفته تا سروش صحت و امیرحسین رستمی، کمکی به او نمی کنند، زیرا آنها همچنان لوازم بیهوده ای روی صحنه هستند، نه شخصیت ها و بازیگران توانمندی که به صحنه آمده اند. چیزی به فیلم اضافه کنید do جدای از انسجام داستان، انسجام زمانی نیز از اشکال مهم «گیجگاه» است. ممنوع التصویری، کلیشه جمشید آریا، ویدئو کلوب، کاست سخنرانی مریم حیدرزاده با یاهو مسنجر و 360 از نظر زمانی در یک بازه زمانی قرار نمی گیرند. اما ظاهرا این موضوع چندان برای فیلمساز مهم نبود.
این اولین تجربه کارگردانی عادل تبریزی است که برای آن نامزد دریافت جایزه بهترین کارگردانی از سی و نهمین جشنواره فیلم فجر شد. تجربه دستیاری کارگردانانی چون داریوش مهرجویی و حمید نعمت الله آشکارا در ذائقه سینمایی او تاثیر گذاشته است اما او هنوز راه زیادی برای نزدیک شدن به سینمای آنها در پیش دارد. در حال حاضر «گیجگاه» انگار هر قطعه را از جایی گرفته و در نهایت حتی به قطعه خوبی هم تبدیل نشده است. هماهنگی وجود ندارد. تکه ها بد دوخته شده اند. به دلیل رابطه نزدیک بهداد و کوثری به عنوان دوستان، می شد روی شیمی رابطه آنها حساب کرد، اما این هم یک خیال باطل است. هیچ رابطه ای شکل نمی گیرد که نیاز به شیمی داشته باشد.
همه اینها دست به دست هم می دهد که «گیجگاه» نه فیلم جذابی است و نه خاطره انگیز. نمی توان آن را به عنوان یک کمدی طبقه بندی کرد. اصلا در هیچ ژانری نمی توان آن را قرار داد. نوستالژی یک نمایش توخالی با یک سری بازیگر چهره و بازیگر قدیمی است که کمکی به جذب تماشاگر نخواهد کرد. حتی اگر مانند تمام کمدی های سینما و تلویزیون در سال های اخیر (همان تلویزیون)، سکانسی اکشن شبیه به فیلم های اکشن قدیمی با حضور پر افتخار بازیگران قدیمی این ژانر بازسازی شود.