سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیل ردکلیف، ستارهی فرنچایز «هری پاتر» چگونه به جالبترین بازیگر

دنیل رادکلیف در سال‌های نوجوانی‌اش با «هری پارتر» بیشتر از آنچه که بیشتر مردم در طول عمر خود می‌بینند، درآمد کسب کرده بود و به شهرت جهانی رسیده بود. نقش شخصیت اصلی مجموعه کتاب های محبوب جی کی رولینگ «هری پارتر» باعث شده تا او همه جا دنبال شود. هیچ کس هرگز حاضر نشد به او اجازه دهد از مرکز توجه دور شود. او به عنوان چهره و قهرمان مجموعه هری پاتر، یکی از مشهورترین بازیگران روی کره زمین بود و تاریخ پر است از داستان های جوانانی که در کانون توجه قرار دارند و سپس نمی توانند از آن فراتر رفته و پیشرفت کنند. در واقع، دنیا آنها را به خاطر همین نقش مهم به یاد می آورد و سپس فراموش می شوند. بازی او در "پسری که زندگی کرد" - فیلمی که بعد از "هری پاتر" در آن بازی کرد - چندان دلش را جلب نکرد. خیلی خشک و مصنوعی بود. اما او به نوعی توانست به جذاب ترین بازیگر نسل خود تبدیل شود.

 

ستاره های زیادی در هالیوود هستند که هم سن و سال رادکلیف هستند، مانند رابرت پتینسون، نیکلاس هولت، آستین باتلر و تارون. آن‌ها دائماً بین بلاک‌باسترهای بزرگ و نقش‌های شخصیت محور غیرمعمول به عقب و جلو می‌رفتند. با این حال، هیچ یک از آنها به اندازه رادکلیف تطبیق پذیری و تطبیق پذیری در رسانه های مختلف نشان نداده اند. همه فکر می کردند که دنیل رادکلیف پس از «هری پاتر» برای همیشه در نقش های تکراری ظاهر می شود و زیر سایه این نقشی که یک کار هنری را رقم زد، قرار می گیرد و هرگز آن را رها نمی کند. البته این تا حدودی درست است. چون هر بار که سجابت از او می آید اولین چیزی که به ذهن می رسد این است. مخاطب سینما در واقع دنیل رادکلیف را با این نقش هری پاتر می شناسد. اما گویا او این را به عنوان یک چالش پذیرفته و در تمام سال های بعد از «هری پاتر» سعی کرده با قبول نقش های مختلف در فیلم های مختلف بر آن غلبه کند و از زیر سایه این نقش بیرون بیاید.

ادامه مطلب...

کوئنتین تارانتینو فیلم «راننده تاکسی» را بزرگترین مطالعه شخصیتی

برخی از فیلم های کوئنتین تارانتینو شخصیت های ماندگار و نمادین تاریخ سینما را نشان می دهد. تارانتینو در چندین فیلم بزرگ و مهم خود داستان شخصیت های درخشان دوران های مختلف را روایت کرده است.

 

آثار اولیه او مانند "Pulp Fiction" و "Reservoir Dogs" شخصیت های تاریک و منفی را به تصویر می کشند که در دهه 1990 نقش مهمی در دنیای زیرزمینی جنایتکار لس آنجلس داشتند. از سوی دیگر شخصیت های فیلم «جانگوی رها شده» نژادپرستی وحشتناک قرون گذشته را بدون اغراق به نمایش گذاشتند. در حالی که «Inglourious» بازنمایی شخصیت های دیوانه و تأثیرگذار در جنگ جهانی دوم بود.

 

بنابراین، باید بگوییم که تارانتینو در فیلم‌هایش مطالعه شخصیتی دقیقی ارائه نکرده است. چون معمولا شخصیت های فیلم هایش در هم غوطه ور هستند. البته این بدان معنا نیست که تارانتینو مطالعه دقیق شخصیت ها را قبول ندارد و اتفاقاً فیلمی را معرفی می کند که بهترین شخصیت شناسی سینماست.

 

کوین تارانتینو یکی از فیلمسازانی است که در طول سالیان متمادی به بررسی و تحلیل عمیق سینما پرداخته و همچنین اطلاعات گسترده ای از تاریخچه آن دارد. علاوه بر این، او همیشه از فیلم های پرفروش، کارگردانان ناشناخته و حتی موفق جدید تمجید کرده است. علاقه این فیلمساز مشهور به تریلر روانشناختی نئو نوآر «راننده تاکسی» ساخته مارتین اسکورسیزی باعث شد تا نگاهی متفکرانه به آن داشته باشد و معتقد باشد که این فیلم یکی از بهترین شخصیت شناسی در سینماست. تارانتینو هنگام معرفی این فیلم در اسکای موویز گفت: «یکی از چیزهای بزرگ در مورد راننده تاکسی این است که چقدر باشکوه است. من واقعاً احساس می‌کنم که این بزرگترین مطالعه شخصیت در یک داستان است که تاکنون انجام شده است.»

ادامه مطلب...

نقد فیلم «پلیس بورلی هیلز: اکسل اف»

در دهه 1980 که قسمت اول «پلیس بورلی هیلز» ساخته شد، سینمای آمریکا روندهای دهه 1970 و شرایط حاکم بر هنر آن دوران را فراموش می کرد. کم کم جامعه پارانوئید آن دوران آرام می گرفت و همین باعث شد کمدی هایی با روایت های ساده که فقط قصد سرگرمی تماشاگر را داشتند دوباره احیا شوند. دهه 1970 پر از کمدی های تاریک و تاریک بود که از موقعیت های کمیک برای چیزی غیر از خنده استفاده می کردند و مخاطب را به فکر واداشتند. دورانی بود که می شد فقط برای خندیدن و تفریح ??به سینما رفت و چند ساعتی را به دور از هیاهوی بیرون سالن سینما با داستانی ساده و بی عارضه سپری کرد. نقد و بررسی «پلیس بورلی هیلز: اکسل اف» را با تمرکز بر این موضوع آغاز می کنیم.

 

هشدار: خطر اسپویلر در نقد فیلم «Beverly Hills Cop: Axel F» وجود دارد.

 

عصر حاضر، مانند دهه 1970، به دنیایی پارانوئیدی تبدیل شده است که در آن جنبش های کوچک و بزرگ از اینجا و آنجا بیرون می آیند و خود را بروز می دهند. در چنین چارچوبی سینما مدام به این دغدغه ها پاسخ می دهد. البته در این مورد تفاوت وجود دارد; دهه 1970 سینمای خاص خودش را ساخت که نه قبل و نه بعد از آن مشابه نبود. این اتفاق با وجود تلاش فیلمسازان برای دوره جدید هرگز رخ نداد. البته بخشی از این موضوع به دغدغه های اولیه آن زمان برمی گردد که موضوع این مقاله نیست. در چنین بستری، زنده کردن قهرمانی از گذشته که هیچ ربطی به محیط اطراف خود ندارد و در عین حال از جوانی خود لذت می برد، نه تنها برای سازندگان فیلم «پلیس بورلی هیلز: اکسل اف» کار پرخطری است. ، بلکه کمی تکان دهنده است. وجود دارد

 

از همان ابتدا مشخص است که فیلمسازان هیچ علاقه ای به ساخت فیلمی مشابه آثار رایج این دوران ندارند. قهرمان داستان همان قهرمان معمولی دهه 1980 است که به راحتی بر هر مشکلی غلبه می کند و داستان همان داستان های ساده ای است که معماهای آنها به راحتی حل می شود و داستان بدون هیچ مشکلی پیش می رود. نه هزارتویی در مقابل شخصیت های اصلی وجود دارد و نه مشکل آنقدر پیچیده است که مخاطب لحظه ای نگران سرنوشت شخصیت ها باشد. در چنین چارچوبی، اگر مخاطب نتواند با حال و هوای فیلم کنار بیاید، قطعاً پس از گذشت مدتی از تماشای فیلم خارج خواهد شد، اما در غیر این صورت، تماشای «پلیس بورلی هیلز: اکسل اف» یک فیلم خواهد بود. تجربه خوشایند

 

حتی می توانید جلوتر بروید و فیلم «پلیس بورلی هیلز: اکسل اف» را ادای احترامی به سینمای اکشن دهه 1980 در نظر بگیرید. در آن زمان ژانر اکشن مملو از قهرمانانی بود که نترس بودند و هیچ چیز مانع آنها نمی شد. حالا اگر فیلم حال و هوای کمدی داشت، این قهرمان مثل آدمی می شد که دنیا را خیلی جدی نمی گیرد و حتی مرگ هم برایش شوخی می ماند. همین موضوع باعث شد قهرمانان چنین آثاری به شخصیت های جذابی برای مخاطب تبدیل شوند. بالاخره همه ما به نوعی با ترس از مرگ دست و پنجه نرم می کنیم و تماشای مردی که به مرگ لبخند می زند و با آن بازی می کند، به تجربه ای جذاب تبدیل می شود.

 

از سوی دیگر، وجه کمدی روایت و داستان «پلیس بورلی هیلز: اکسل اف» باعث می شود مخاطب اتفاقات و اتفاقات داستان را چندان جدی نگیرد. از این نقطه است که کارگردان برای مدرنیزه کردن فیلمش، شخصیت دیگری را در وسط قرار می دهد تا دوشادوش قهرمان حرکت کند و فضایی مدرن به فیلم بدهد. این شخصیت قهرمان داستان است که از نسلی دیگر است و مانند جوانان نسل کنونی فکر و زندگی می کند. حالا تضاد دو تفکر دو نسل باعث می شود که داستان به جای معماهای پیش روی شخصیت ها و سکانس های اکشن، بر رابطه پدری متمرکز شود که سعی می کند با اتفاقات کوچک و بزرگ دل دخترش را به دست آورد.

 

نقد و بررسی فیلم Furiosa: The Mad Max Saga; سریعتر رانندگی کنید!

در واقع، از یک نقطه به بعد، مهم نیست که چه چیزی بر سر راه شخصیت ها برای برقراری عدالت قرار می گیرد و خطر چقدر ترسناک است. همه چیز زمانی اهمیت پیدا می کند که بتواند این تضاد بین دو نسل و دو فکر را به شکل بهتری نشان دهد یا در توسعه رابطه پدر با دختر عصبانی اش تاثیر بگذارد. به همین دلیل است که فیلمساز تا جایی که می تواند سکانس های اکشن خود را با منطق فانتزی سامان می دهد تا مخاطب آن ها را جدی نگیرد و به داستان اصلی و رابطه این دو شخصیت بیندیشد. در این میان پای شخصیت سوم به داستان باز می شود.

 

کار این شخصیت سوم که معشوق سابق این دختر نیز هست، افزودن یک رمان عاشقانه به داستان است تا بینندگان بیشتری جذب اثر شوند. حالا یک داستان عاشقانه وجود دارد که می توان از آن در مواقع اضطراری استفاده کرد و نگذارید ریتم فیلم از بین برود. پس دختر قهرمان داستان نه تنها باید به رابطه خود با پدرش فکر کند، بلکه باید حضور مرد دیگری را نیز در زندگی خود در نظر بگیرد. به این ترتیب این دختر به طور خودکار به شخصیتی تبدیل می شود که بار عاطفی درام را به دوش می کشد و دیگران وظیفه پیشبرد داستان جنایی را بر عهده می گیرند.

 

درست در این مرحله، خطر فیلم «پلیس بورلی هیلز: اکسل اف» را تهدید می کند. ممکن بود فیلمساز آنقدر درگیر این روابط باشد که فراموش کند در نهایت در حال ساخت یک اثر کمدی و اکشن است که هدف دیگری جز سرگرم کردن مخاطب ندارد. خوشبختانه چنین اتفاقی نیفتاد و کارگردان به سنت اکشن و کمدی دهه 80 وفادار ماند. با چنین پس زمینه ای است که می توانید در حین تماشای سکانس های اکشن پر از درگیری بخندید و چیزی را جدی نگیرید و درک کنید که برای هیچ شخصیت مهمی اتفاق وحشتناکی نخواهد افتاد.

 

گفته می شد که پیشرفت داستان در فیلمی مانند "پلیس بورلی هیلز: اکسل اف" چندان پیچیده نیست. برای رسیدن به چنین موقعیتی نباید شخصیت منفی داستان خیلی پیچیده باشد و خیلی سریع با آن کنار آمد. ممکن است مخاطب این تصور را داشته باشد که شناسایی انگیزه سمت شیطانی داستان، آن هم در ابتدای داستان، از جذابیت فیلم می کاهد و باعث می شود پایان فیلم مشخص شود. اتفاقاً هدف از ساختن چنین فیلم هایی دقیقاً همین است. همه می دانیم که در نهایت شخصیت منفی به سزای اعمال خود می رسد و قهرمان یا قهرمانان داستان به سلامت از مشکلات عبور می کنند. حتی می دانیم که خطرناک ترین تعقیب ها خطرناک نخواهند بود و پیچیده ترین مشکلات بلافاصله و خیلی زود حل خواهند شد. پس در نهایت چه چیزی مخاطب را وادار به تماشای چنین فیلم هایی می کند؟

 

 


شباهت صحنه ای از سریال «خانواده اژدها» با یکی از لحظات حماسی «با

همه می دانند که در بازی تاج و تخت یا برنده می شوید یا می میرید. اما گزینه سوم پنهانی وجود دارد که هم در سریال «بازی تاج و تخت» و هم اخیرا در سریال «خانواده اژدها» استفاده شده است. اینکه شخصی ترین تراژدی ها و شکست های خود را برای منافع سیاسی در معرض دید عموم قرار می دهید. ملکه آلیسنت (با بازی اولیویا کوک) و سبزها تصمیم سرنوشت سازی می گیرند تا پسرش اگون (با بازی تام گلین کارنی) را بر تخت آهنین بگذارند. این تصمیم علیه شاه ویسریس (با بازی پدی کانسیدین) بود که می خواست دخترش رینیرا تارگرین (با بازی اما دارسی) ولیعهد شود. با این حال، حتی Alicent Hightower نیز نمی توانست زنجیره رویدادهایی را که پس از این تصمیم رخ می دهد، پیش بینی کند. زنجیره ای از وقایع که در مقطعی از داستان منجر به قتل وقیحانه نوه آلیسنت توسط یک سرباز و یک موش گیر می شود.

ادامه مطلب...

چگونه دنیل رادکلیف، ستاره فرنچایز «هری پاتر» به جذابترین بازیگر

دنیل رادکلیف در سال‌های نوجوانی‌اش با «هری پارتر» بیشتر از آنچه که بیشتر مردم در طول عمر خود می‌بینند، درآمد کسب کرده بود و به شهرت جهانی رسیده بود. نقش شخصیت اصلی مجموعه کتاب های محبوب جی کی رولینگ «هری پارتر» باعث شده که او همه جا دنبال شود. هیچ کس هرگز حاضر نشد به او اجازه دهد از مرکز توجه دور شود. او به عنوان چهره و قهرمان مجموعه هری پاتر یکی از مشهورترین بازیگران روی کره زمین بود و تاریخ پر است از داستان های جوانانی که در کانون توجه قرار دارند و بعد نمی توانند از آن فراتر رفته و پیشرفت کنند. در واقع، دنیا آنها را به خاطر همین نقش مهم به یاد می آورد و سپس فراموش می شوند. بازی او در "پسری که زندگی کرد" - فیلمی که بعد از "هری پاتر" در آن بازی کرد - چندان دلش را جلب نکرد. خیلی خشک و مصنوعی بود. اما او به نوعی توانست به جذاب ترین بازیگر نسل خود تبدیل شود.

ادامه مطلب...